سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهترین و متنوّع ترین تصاویر و موضوعات
در این وبلاگ سعی کردیم تنوّع و زیبایی رو سرلوحه ی کارمون قرار داده و فضای وبلاگ رو از یکنواختی و سادگی دور نگه داریم ، امید که مورد پسند شما عزیزان واقع بشه ... 

داستان کنت دراکولا

قسمت اول

در

 

 

کنت دراکولا

وودی آلن

وودی آلن

جایی در ترانسیلوانیا کنت دراکولا در تابوتش دراز کشیده و منتظر بود تا شب از گرد راه برسد. کنت نه تنها به حمام آفتاب علاقه‌ای نداشت، بلکه اصولاً از دیدن ریخت آفتاب بیزار بود، چون قرار گرفتن در معرض نور آفتاب پوست او را برنزه نمی‌کرد، کباب نمی‌کرد، نابود می‌کرد. تابوتی که کنت در آن دراز کشیده، درونش اطلس دوزی شده و بر روی درش نام دراکولا نقره کوب شده بود.

  ‌این تابوت مأمن و استراحتگاه کنت در تمام طول ساعات روز بود، اما وقتی تاریکی فرا می‌رسید، دراکولا از آن برمی‌خاست و بسته به حال و حوصله‌اش، به شکل خفاش یا گرگ، به روستاهای آن حوالی سر می‌زد و در کوچه و خیابانها در پی یک شکار خونگرم می‌گشت. او تقریباً شبی یک شکار داشت و عادت داشت خون قربانیانش را قورت قورت سر بکشد. کنت دراکولا سرانجام پیش از تابش نخستین انوار خصم کهن الگویش، خورشید، که فرا رسیدن روز جدید را به طرز ناهنجاری اعلام می‌کرد با شتاب به تابوتش باز می‌گشت. ‌این گونه... زندگی خون‌آشام می‌گذشت تا...

    ... تاریکی داشت فرا می‌رسید که کنت آرام آرام در تابوتش به جنب‌وجوش افتاد. حرکات سریع، سراسیمه و نامنظم پلک‌هایش نشان از آگاهی ناخودآگاه او از غروب خورشید و فرا رسیدن زمان خیزش داشت. کنت آرام آرام در حالی که بیدار شدن را مزمزه می‌کرد به طعمه‌های آینده‌اش می‌اندیشید، نانوا و همسرش. پر طراوت، شاداب، پر از خون، در دسترس، امن و مهمتر از همه ابله. دو روز و شب پیاپی بود که دندان‌هایش را برای مکیدن خون آنها سوهان می‌زد و برای برخاستن از تابوت و پرواز به سوی منزل آن‌ها لحظه شماری می‌کرد.

   با گسترده شدن کامل سفر? تاریکی، دراکولا تبدیل به خفاشی شد و به سوی کلبه قربانیان خود پر کشید. پشت در کلبه دوباره به هیئت انسان در آمد و زنگ در را به صدا در آورد. وقتی نانوا در را باز کرد از دیدن کنت متعجب شد.

  "به... سلام... کنت دراکولا... "

   "از دیدنم تعجب کردین؟"

    "نه... فقط چی شده که‌اینقدر زود به خون? ما اومدین... البته خیلی خوش اومدین."

  "زود اومدم؟ ظاهراً برای شام دعوتم کردین جناب نانوا، مگه نه؟ امیدوارم که‌اشتباهی نکرده باشم. برای امشب دعوت شده بودم... درسته؟"

   "نه نه...‌اشتباه نکردین جناب کنت. فقط مسئله ‌این‌جاست که تا شب دقیقاً هفت ساعت وقت باقی مونده."

    "ببخشید؟"

    "نکنه اومدین کسوف رو تماشا کنین؟"

   "کسوف؟"

  "بله... اون هم چی کسوفی؟... کسوف کامل."

    "چی؟"

    "دقیقاً دو دقیقه طول می‌کشه... اگه الان از پنجره به آسمون نگاه کنین."

    "ای داد... عجب خاکی تو سرم شد."

    "چطور جناب کنت؟"

    "اگه اجازه بدین من همین الان باید زحمتو کم کنم."

    "برین؟ شما تازه تشریف آوردین..."

   "بله بله... اما فکر می‌کنم خیلی سر زده اومدم و شما و خانم محترمتون رو تو زحمت انداختم..."

   "کنت دراکولا... رنگ‌تون چرا‌ اینقدر پریده!"

    "رنگم پریده؟ آخ گفتی!‌این نشونه‌اینه که که من احتیاج به هوای تازه دارم. به هر حال، خیلی خوشوقت شدم... من باید برم."

    "حالا بفرمایین بشینین... یه گلویی تازه کنین... یه چیزی بنوشین؟"

    "یه چیزی بنوشم؟... نه فعلاً وقتشو ندارم... یه عالمه کار دارم."

    "چه کاری جناب کنت؟... بذارین برای بعد... بشینین براتون یه جام شراب بریزم."

    "شراب؟! اوه نه اصلاً، کبدم رو بدجوری اذیت می‌کنه... اِ...آقا ‌این دستو ول کن!"

    "امکان نداره... حداقل بشینین یه کم خستگی در کنین."

    "بابا... جانِ هرکی دوست داری باور کن، من جداً باید برم... من تازه الان یادم افتاد که تمام لامپای قصرمو روشن گذاشتم. آخر ماه کلی پول برق برام میاد."

    "اذیت می‌کنی جناب کنت، آدم که سر ظهر هم? لامپای قصرشو روشن نمی‌ذاره."

    "راستش منظورم از‌اینکه گفتم لامپارو روشن گذاشتم‌این بود که... که... کرکره دروازه را نکشیدم... خندق هم که خشک شده،‌این دور و برا هم که ناامنه... شما  هیچ می‌دونین موقع کسوف آمار دزدی چند برابر می‌شه؟"

    "نه... چند برابر می‌شه؟"

    "بابا ول کن بذار برم... شما حالیتون نیست من چقدر مزاحم وقت و کارتون شدم."

    "شما اصلاً مزاحم من نیستین... خواهش می‌کنم‌اینقدر با ما رو دربایستی نداشته باشین. شما فقط یه وعده غذا زودتر اومدین که اون هم خوش اومدین."

  


[ جمعه 88/3/8 ] [ 12:56 صبح ] [ JAVAD.R ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

دوستدار شما هستم و خرسند از اینکه با شما و در کنار شما هستم ...
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 211
بازدید دیروز: 245
کل بازدیدها: 1506631