سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهترین و متنوّع ترین تصاویر و موضوعات
در این وبلاگ سعی کردیم تنوّع و زیبایی رو سرلوحه ی کارمون قرار داده و فضای وبلاگ رو از یکنواختی و سادگی دور نگه داریم ، امید که مورد پسند شما عزیزان واقع بشه ... 

این سخنان زیبای عاشقانه را

در ادامه مطلب بخوانید:

 

 

کاش می دانستی
چشم هایم زشکوفایی عشق تو فقط می خواند
کاش می دانستی
عشق من معجزه نیست
عشق من رنگ حقیقت دارد
اشک هایم به تمنای نگاه تو فقط می بارد

کاش می دانستی
دختری هست که احساس تو را می فهمد
دختری از تب عشق تو دلش می گیرد
دختری از غمت امشب به خدا می میرد

کاش می دانستی
تو فقط مال منی
تو فقط مال همین قلب پر از احساس منی

شب من با تو سحر خواهد شد
تو نمی دانی من
چه قدر عشق تو را می خواهم
تو صدا کن من را
تو صدا کن مرا که پر از رویش یک یاس شوم
تو بخوان تا همه احساس شوم

کاش می دانستی
شعرهای دل من پیش نگاه تو به خاک افتاده است
به سرم داد بزن
تا بدانم که حقیقت داری
تا بدانم که به جز عشق تو این قلب ندارد کاری

باز هم این همه عشق
این همه عشق برای دل تو ناچیز است
آسمان را به زمین وصل کنم؟
یا که زمین را همه لبریز ز سر سبزی یک فصل کنم؟
من به اعجاز دو چشمان تو ایمان دارم
به خدا تو نباشی
بی تو من یک بغل احساس پریشان دارم
 
**********
مشتری آمد و رفت. در پی این و آن سرسری آمد و رفت.
 
ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد.
دلم قفل بود،کسی قفل قلب مرا وا نکرد.
 
یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است؟
یکی گفت:چه دیوارهایش سیاه است؟
یکی گفت: چرا نور این جا کم است؟
و آن دیگری گفت:چرا هر آجرش از غم و غصه و ماتم است؟
رفتند و رفتند و رفتند....
 
و بعدش دلم ماند بی مشتری و من تازه آن وقت گفتم :
خدایا تو قلب مرا می خری؟
 
و خدا آمد و در قلبم نشست و
در را به روی همه پشت خود بست و من روی
آن در نوشتم:
" ببخشید دیگر برای شما جا نداریم
 
از این پس به جز او کسی را نداریم ...
 
**********
 
گاه گاهی که دلم می گیرد به تو می اندیشم
 خوب در یادم هست چه شبی بود آن شب!
تو همان نوگل دیرینه و من برگ زردی که افتاده است به خاک
 و من اندر عجب این دیدار که تو بعد از سال ها هم چنان زیبایی!
 کاش می دانستی که چه کردی با من در همان لحظه
که لبریز ز شوقت بودم چشم بر گرداندی و مرا سوزاندی .
 
**********
 
وقتی کسی رو دوست داری،حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی
 به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی
 رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی
 وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه
 فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه
قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی
 خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی
 حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم ،امّا صداشو بشنوی ،
 شب از میون دوتا سیم حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو،
 فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو
حاضری هر چی دوست نداشت ، به خاطرش رها کنی
 حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی
 حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات
 به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات وقتی بشینه به دلت ،
 از همه دنیا می گذری تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری
 حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دستاش نره
 حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره
حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر
 امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر
حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی
 بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی
 حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی
رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی
 حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن
 دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دست تکون بدن
 حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن
 کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن
 حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت
 مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت
 وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری
دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری
حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه
به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه
حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی
 غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی
 حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ
 عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ
 حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی
 پشت سرت هر چی میگن ، چیزی نگی گوش بکنی
 حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن
پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن
 وقتی کسی رو دوست داری ، صاحب کلّی ثروتی
این گنج خیلی قیمتی، نذار که از دستت بره...
 
**********
من نشانی از تو ندارم
اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
در عصرهای انتظار به حوالی بی کسی قدم بگذار.
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو.
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،کنار بید مجنون خزان زده،
و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام! در کلبه را باز کن.
و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن.
مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق عصاره انتظار،
پشت دیوار دردهایم نشسته ام!
 
**********
بحق می گویمت این دل اگر تنگ است باور کن
 نگاه سرد چشمان تو بی رنگ است باور کن
 برای بیوفایی هر دلیلی قاطعانه نیست
طنین عشق اینگونه بد آهنگ است باور کن
چه می گویی که از عشقت چو مجنون گشته ای شیدا
نگاهت با دلم هر لحظه در جنگ است باور کن
 وچه بی احساس می گویی ز عشقت باز می گویم
 که هر عشقی بدینسان تا ابد لنگست باور کن
 میان حرفهایت از غزل رندانه می گویی
 غزل ها هم کنون حرف دل تنگ است باور کن
دگر باور ندارم حرف چشمت را خداحافظ
 بهانه نیست حرف من دلت سنگ است باور کن
 
**********
می دانستم این قوم آن گونه عادل نیستند...
آن گونه مهربان نیستند و پرندگان و رؤیاهای مان را می کشند؛
 اما نمی دانستم... تو نیز از آن طایفه ای!
 
********** 
شیشه ای می شکند...
یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟
 مادر می گوید...شاید این رفع بلاست.
 یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.
شیشه ی پنجره را زود شکست.
 کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست،
 عابری خنده کنان می آمد...
 تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم میشد...
 اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...
 از خودم می پرسم آیاارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟
دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت ونپرسید :
چرا ؟؟؟
 
**********
یکی بود یکی نبود
اون که بود تو نبودی.اون که تو قلب تو نبود من بودم
یکی داشت یکی نداشت
اون که داشت تو بودی .اون که جز تو کسی رو نداشت من بودم.
یکی خواست یکی نخواست
اون که خواست تو بودی . اون که نخواست از تو جدا شه من بودم.
یکی رفت یکی نرفت
اون که رفت تو بودی . اون که به جز تو دنبال هیچکی نرفت من بودم.
 
**********
ده ثانیه تا ا نتها ، پا یا نی بی سر و صدا.
 بی خبر ا ز هر شب و روز ،
من و یه شمع نیمه سوزیکی گذشت از ثانیه ، 9 تای دیگه باقیه .
 ای کاش تو لحظه ای که رفت ، مید ید مش 1 بار دیگه
اون دور بود و تو حسرتش ، ثانیه ها که میگذشت.
 ای کاش تو این 1 ثانیه ، بی بودنش نمی گذشت
ساعت میگه 2 ثا نیه ، 8 تای دیگه باقیه .
یه عمر نشستم منتظر ، کی میگه ا ینا بازیه
فقیر بودن جرم منه ، عاشق بودن تنها گناه .
یه عمری چشم به در بودم ، این آخرها هم چشم به راه
ساعت بازم بهم میگه ، 3 ثانیه رفته دیگه .
 خبر داری چه زود گذشت ،مونده فقط 7 ثانیه .
 هی با خودمگفتم میا د ، امید تو ندی به باد
داد میزنم پس کی میای ، کسی جوابمو ندا د ، ازم فقط این باقیه .
 ثانیه پشت سر هم ،رفتن تا شش و هفت و هشت .
لحظه تو گوشام داد میزد ، 8 ثانیه ازت گذشت
من موندمو 2 ثانیه ، ا زم فقط این با قیه. من وز نشستم منتظر
چشم امیدم ساقیه . آی ای باد سحر ، واسش ببر تو این خبر . بگو که من تا آخرین
خیره بودن چشمام به د ر،ثانیه ی نهم که رفت ، مونده فقط 1 ثانیه،
سرت سلامت نازنین ، از من یه لحظه باقیه .
 قسمت نشد ببینمت ، شا ید که لایق نبو دم
منتظرت موندم یه وقت، نگی که عاشق نبودم
ثا نیه ی 10 گل یاس ، را حت شدم دیگه خلاص .
 آزاد شدم بیام پیشت ، بی واهمه و بی چرا
قشنگ ترین ثانیه ها ، این 10 تا بود که زود گذشت.
 
**********
نباید این در را می گشودی و گشودی....
حالا داخل شو و ببین چگونه به تو خیانت شده است....
اینجا گنجی نیست!نه الماسی و نه بلوری و نه گردنبندی و نه آویزی
حالا دوباره نگاه کن..یک اتاق خالی بدون آسایش
نباید این در را می گشودی و خلوتم را از آن خود می کردی..
نباید به آرامش من می خزیدی و اینجا می ماندی و حالا که در را گشودی
این اتاق خالی از آن تو
من برای خود جای دیگری خواهم جست.
 
**********
او برای همیشه دیر کرده است...
 آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری او را سیر کرده است
 خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است
 گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است..
خندید به سادگیم آیینه و گفت :احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم :از عشق من چنین سخن مگوی، گفت: خوابی سال‌ها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می‌کنم ـ آه! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
 راست گفت آیینه که منتظر نباش، او برای همیشه دیر کرده است .
 
**********
آره. داشتیم چی می گفتیم؟ بنویس.
مارو دیوونه و رسوا کردی. حالیته؟
ما رو آواره‌ی صحرا کردی. حالیته؟
آخه مام واسه خودمون معقول آدمی بودیم.
 دست‌کم هر چی که بود،آدم بی‌غمی بودیم. حالیته؟
سروسامون داشتیم. کس و کاری داشتیم. آی دیگه یادش به خیر.
 ننه‌مون جورابمون رو وصله می‌زد. مارو نفرین می‌کرد.
 بابامون خدابیامرز سرمون داد می‌کشید. به‌مون فحش می‌داد.
با کمربند زمون اجباریش ،پامونو محکم می‌بست .
ترکه‌های آلبالو رو کف پامون می‌شکست . حالیته ؟
یاد اون روزا به خیر ،چون بازم هر چی که بود سروسامونی بود . حالیته؟
ننه‌ای بود که نفرین بکنه ، بعد نصف شب پاشه لحاف رو آدم بکشه.
 که مبادا پسرش خدانکرده بچاد . که مبادا نورچشمش سینه پهلو بکنه . حالیته؟
ه,...بابایی بود که گاه و بی گاه سرمون داد بزنه. باهامون دعوا کنه.
 پامونو فلک کنه. بعد صبح زود پاشه ما رو تو خواب بغل کنه؛
 اشکای شب قبلو که رو صورتمون ماسیده بود
کم کمک با دستای زبر خودش پاک کنه. حالیته؟
می‌دونی. بابامون چند سال پیش عمرشو داد به شما.
هرچی خاک اونه عمر تو باشه. مرد زحمتکشی بود. خدا رحمتش کنه .
 ننه‌ام کور و زمینگیر شده. ا,ی...دیگه پیر شده . بیچاره غصه ما پیرش کرد.
 غم رسوایی ما کور و زمینگیرش کرد. حالیته؟
اما راستش چی بگم؟ تقصیر ما که نبود.
 هر چی بود زیر سر چشم تو بود. یک‌کاره تو راه ما سبز شدی.
ما رو عاشق کردی. ما رو مجنون کردی . ما رو داغون کردی. حالیته؟
آخه آدم چی بگه قربونتم. حالا از ما که گذشت.
 بعد از این اگه شبی، نصف شبی، به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب،
تو کوچه برخوردی، اون چشا رو هم بذار.
یا اقلاً دیگه این‌ریختی بهش نگاه نکن. آخه من قربون هیکلت برم!
 اگه هر نگاه بخواد این جوری آتیش بزنه،
 پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه ...
 
!***!
 

[ دوشنبه 89/1/9 ] [ 7:19 صبح ] [ JAVAD.R ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

دوستدار شما هستم و خرسند از اینکه با شما و در کنار شما هستم ...
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 39
بازدید دیروز: 115
کل بازدیدها: 1506076